به ویبسایت افغان تیزیس خوش آمدید/ د افغان تیزیس ویبسایټ ته ښه لاغلاست

حمایت از حقوق بشر، هنگام جنگ هاي مسلحانۀ بین المللی از نظر شریعت و قانون

پیش درآمد 

از روزي که خورشید بر این کرة خاکی تابید و زندگی بر روي آن آغاز شد، تا امروز، تباهکاران روي زمین، منافع خود را در جنگ جست وجو کردهاند؛ جنگیدنده اند و تباهکاري کردندهاند و بر روي زمین خون ریختند؛ گویی جنگ در همۀ عصرها، حادثه لازم بشریت شده است؛ آن چنان که بر مقطع از زمان بر نمی خوریم که در آن سلاح هاي جنگی به زمین گذاشته شده باشد و آتش جنگ خاموش شده باشد. 

جهان انسانی در اثر این جنگ هاي مهیب، که متصل شهر ها را ویران کرد و مکتب ها را خوار و بیچاره کرد و نشانه هاي مدنیت را متلاشی ساخته و بر اندوخته هاي ملی خسارات سنگین وارد کرد، ترس و وحشت شدید را بر روح و جان مردم مسلط کرد و قساوت و بی رحمی آن، نسلی بعد از نسلی افزوده گشت، به خصوص بعد از پیش رفت هولناك تنکنولوژي، جنگ که قربانی ها و خسارت هایی را به جاي گذاشت، و اثر نا مطلوب ویران کننده، به روي اقتصاد دولت هاي متنازع و معادن و ذخایر طبیعی آن ها گذاشت؛ حتا محیط زیست طبیعی از آثار آن سالم نماند؛ حتا محیط زیست کشور هاي در حال صلح را آلوده و مسموم ساخت. 

از آن جاي که جنگ هاي ویرانگیر، آثار سوء و ناگواري را بر انسانیت گذاشت و حقوق انسانیت را پایمال کرد، رسالت اسلام به قطعیت رسید؛ رسالتی که خداوند خواست، پایان دهندة همۀ رسالت هاي پشین باشد و شامل شونده و کامل کنندة همۀ نواحی حیات انسانی باشد؛ حیات فردي و اجتماعی؛ در قالب کشور و یا اقلیم. اسلام، قواعد، اصول و احکامی را پایه گذاري کرد که شایسته است حیات بشري را در هر زمان و مکان، رهبري کند. 

جهاد و دفاع و روابط بین المللی در اثناي جنگ، یا قانون بین المللی، جانب از جوانبی است که مورد عنایت شریعت اسلامی و فقهاي قدیم و جدید آن قرار گرفته است؛ زیرا چگونگی روابط بین المللی در هنگام جنگ، اهمیت بالاي در حیات بشر دارد، و قرآن وسنت نبويص مملو است از نصوص که مقید بودن به اصول انسانی و احترام به حقوق بشر را در هنگام  درگیريهاي مسلحانۀ بین المللی و عدم بی حرمتی به اصول انسانی را تاکید میکند. از این رو، فقه اي گذشته به استنباط احکام شرعی عمومی متعلق به جهاد همواره مشغول بود، تا نیاز هاي جوامع بشري در مورد احترام حقوق بشر، در وقت و زماناش برآورده شود. 

ولی حمایت حقوق بشر، هنگام جنگ هاي خونین از قدیم تا هنوز مورد مناقشه واختلاف فقهاء، پیرامون این نوع از نزاع مسلح بوده وقیودي که هنگام وقوع آن وضع شده وغیر آن از احکامی که متعلق به آن است، این از جهتی، و از جهت دیگر جامعۀ بین الملل، علیرغم تلاش هاي که براي منع وقوع درگیري هاي مسلحانه بین المللی کرد و اختیار دولت ها را از متوسل شدن به آن محدود کرده، مگر در حال ضرورت نهایی از قبیل دفاع از نفس و حفظ صلح و امنیت عمومی، و محدود کردن حق جنگجویان را در به کار گرفتن شیوه هاي جنگ، در مورد خود جنگجویان. این کار توسط یک عده مولفات صورت گرفت، آنگاه معاهدات بین المللی منعقد گردید که از معاهدة (استقانی) شروع گردید و در اخیر به صورت قانون بین المللی حقوق بشر درآمد.  

در عین حال، مشکل سر جاي خود باقی است. مشکل وقتی حل خواهد شد که «حمایت حقوق بشر، هنگام جنگ هاي مسلحانۀ بین المللی» در حوزة قانون بین المللی انسانی مقارن با شریعت اسلامی بحث شود (مؤلف). 

 

 

 

 

اهمیت موضوع 

اهمیت این موضوع در مسایل آتی نهفته است: 

1.      این موضوع، مشکل حمایت حقوق بشر در هنگام جنگ هاي مسلحانۀ بین المللی را حل می کند، که هیچ دوره زمانی نگذشته است، مگر آن که در آن زمان معرکه هاي تسلیماتی صورت گرفته است و موضوع «حمایت حقوق بشر...» در زماناش، سخن روز بوده است. 

2.      این موضوع، در واقعیت جنگی امروز، این را  میطلبد که همۀ بشریت براي مطالبۀ حقوق و حفظ حقوق خود، گردهم جمع شده و متشکل شوند. 

3.      این موضع، غباري را که روي حقیت قرار گرفته، زایل کرده و صورت حقیقی براي آن می دهد؛ زیرا در سایه جنگ هاي جدید که به وقوع می پیوندد، چهرة حقیقت مشوه و زشت شده است؛ چون داعیان و حامیان اسلام ادعایی دارند، و مدافعین حقوق بشر و وضع کنندگان قانون  بین المللی ادعایی دیگري دارند؛ از اینرو، هر روز صد ها قربانی داده میشود و حقوق صدها انسان پایمان میشود؛ یکی تحت لواء جهاد اسلامی ادعاي کمک به بشریت می کند و آن دیگري تحت عنوان صلح جهانی، و بیننده به دنبال این  ادعاي هاي مزخرف در حیرتی می ماند و نمی داند که صورت چیست؟ 

اسباب انتخاب این موضوع 

گذشته از اهمیت که قبلاً ذکر شد، اسباب عدیدهاي دیگر، موجب شد که این موضوع انتخاب شود: 

1.      در این موضوع تلاش شده که براي شریعت اسلامی و تفوق آن بر قوانین وضعی به اثبات رسد؛ برتري در مجال حل مشکلات که روابط بین الملل به مدت پانزده قرن با آن روبه رو است. در این موضوع، اقوال معاندین که اسلام را به ارتجاع و عقب ماندگی و عدم هم آهنگی با جریانات روز متهم کرده است، رد شده است. 

2.      در این تحقیق شده است که مرز اختلاف بین شریعت اسلامی و قانون  بین المللی بشري، در عرصۀ حفاظت صلح و امنیت بین المللی تضییق شود، و تقارب بین هر دو در آنچه مربوط به مصلحت بشریت است، محقق گردد.

3.      بررسیهاي علمی، دقیق و محکم در این بخش از علوم شرعی کم تر صورت گرفته است. 

4.      پژوهشگران و نویسندگان، به بررسی هاي مقایسه اي، بین شریعت و قانون رغبت دارند.

شیوه بحث 

پژوهشگر براي نوشتن این بحث، شیوه استقراي تحلیل مقایسه اي را مطابق آتی برگزیده است: 

1.      مسایل حقوقی را از دورن کتب فقهی مورد اعتماد حنفی، مالکی، شافعی، جنبلی، ظاهري، زیدي، امامیه و اباضی و آراي فقهاي مشهور تابعین استخراج کرده و این ها را به گروه ها تقسیم کرده، آنگاه به ادله و مناقشه آن پرداخته و قول راجع را پذیرفته و اسباب موجب رجحان را بیان داشته است، بدون به کار بردن تعصب مذهبی. 

2.      در نقل معلومات در این رساله از اصحاب آن به صورت سالم و کامل و امانت داراي رعایت شده است. 

3.      آیات قرآن کریم در موارد مناسب نقل گردیده و احادیث نبوي شریف و آثار صحابه که در کتب آثار و احادیث است، فقط از صحیح مسلم و بخاري ویا یکی آن ها نقل شده است، و تلاش شده است که تعلقات قدما و معاصرین تا جاي که ما به  آن دست یافته ایم، ذکر شود. گاهی پژوهشگر به کتب سیره مورد اعتماد براي نوشتن آثار مراجعه کرده است؛ با ملاحظه آن که نویسنده از باب اختصار در بیش تر اوقات محل استشهاد را بیان داشته و تکمیلی آن در حاشیه آورده است. 

4.      حقوق بشر هنگام درگیري هاي مسلحانه، از احکام شرعی راجع در مسایل موجود، استنباط شده است. 

طرح بحث 

طبیعت موضوع ایجاب  میکند که این بحث از یک مقدمه و چهار فصل و یک خاتمه متشکل شود. 

در مقدمه، اهمیت موضوع، تحقیقات سابقی که در این موضع صورت گرفته، اسباب انتخاب این موضوع، شیوهاي که در تدیون آن اتخاذ شده و طرحی که ترسیم کرد و منابع و مراجعی که به آن اعتماد کرده است، ذکر کرده است. 

فصل اول، شامل تعریف حقوق بشر، تقسیمات حمایت آن، نزاع هاي مسلحانۀ بین المللی و نظایر آن است، و نیز شامل قانون نزاع هاي مسلحانۀ بین المللی و تعریف قانون  بینالمللی بشر و قوانین که به آن ارتباط دارد، می شود و در ضمن چهار مبحث، بحث می شود. 

در فصل دوم، حقوق شهروندان غیر نظامی در دو مبحث تحقیق می شود؛ زیرا مبحث اول، تعریف شهروندان و اقسام آن را شامل است، و مبحث دوم، حقوق شهروندان غیر نظامی را در بر می گیرد. 

فصل سوم، به تعریف جنگجویان و حقوق که متعلق به آن ها است و به معاملۀ جنگی و حالت هاي مخصوص واسیران، اختصاص یافته که در چهار مبحث، بحث می شود.

در فصل چهارم، ابزار حمایت حقوق بشر، هنگام نزاع هاي مسلح بین المللی، از نظر شریعت اسلامی و قانون، و مقایسه بین آن دو عرضه شده و در طی سه مبحث مورد بحث قرار می گیرد. 

در خاتمه، مهم ترین نتایج بحث و سفارش هایی که به آن متوصل شده است، به طور خلاصه مورد بحث قرار می گیرد.


 

 

فصل اول:

ماهیت حقوق انسان و جنگ هاي مسلحانۀ بین المللی و مشروعیت آن و قانون بین المللی بشري

این فصل متضمن سه مبحث است: 

مبحث اول: تعریف حقوق بشر و تقسیمات و حمایت آن،  مبحث دوم: تعریف جنگ هاي مسلحانۀ بین المللی و نظایر آن،  مبحث سوم: مشروعیت نزاع هاي مسلحانه بین المللی، مبحث چهارم: تعریف قانون بین المللی بشري و پیشرفت تاریخی آن.

مبحث اول: تعریف حقوق بشر، تقسیمات و حمایت  آن 

پیش از شروع در تفصیل این بحث، به نظر پژوهشگر، باید از بیان تعریف حقوق بشر وتقسیمات و حمایت آن، آغاز شود؛ زیرا بیان کیفیت حمایت حقوق بشر، اصل در این بحث است، و معقول نیست که در کیفیت حمایت حقوق بشر، بحث کاملی صورت بگیرد، اما بدون بیان مفهوم حقوق بشر و حمایت وتقسیمات آن. پس توضیح این دو اصطلاح امر ضروري است؛ تا خواننده بیت قصیده این بحث را بداند. و بیان تقسیمات نیز امر ضروري است، تا تقسیم که در اثناي بحث بیان می شود، توضیح داده شود. توضیح مفهوم نزاع هاي مسلحانۀ بین المللی و نظایر آن نیز امر ضروري و مهم است؛ چون بیان حقوق مقید به این حالت ها است، پس ذکر حقوق در این حالات، بدون شرح مختصر این حالات و شرایطی که حقوق به  آن مقید شده است، ممکن نیست. 

تصویر صورت واضح از قانون بین المللی بشري و قوانینی که به آن ارتباط دارد، نیز از ضرورت است؛ زیرا بیان حمایت حقوق بشر در هنگام  درگیري هاي مسلحانۀ بین المللی، بعد از  بیانآن در شریعت اسلامی است. بنابراین با استغنا از بیان مفهوم شریعت اسلامی، از بیان حمایت حقوق بشر، هنگام جنگ هاي مسلحانۀ بین المللی استثناء حاصل  نمیشود. لذا تقسیم این مبحث در دو مطلب ذیل کامل می شود: 

مطلب اول: مفهوم حقوق بشر  مطلب دوم: تقسمات حقوق بشر 

مطلب اول: مفهوم حقوق انسان 

به رغم آن که «حقوق بشر» مصطلح ترکیبی است و در تعریف مصطلحات مرکلبه، عادت چنین جاري شده که معناي کلماتی را که آن مرکب از آنها ترکیب یافته است، بیان می کنند. اما این جا بحث به مفهوم مصطلح ترکیبی منحصر می شود؛ یعنی  «حقوق بشر» با هم. بدون آن که هر جز مرکب (حقوق بشر) را جداگانه تعریف کنند؛ زیرا این مصطلح ترکیبی، شامل معناي هر دو کلمه میشود (حقوق و بشر). 

مفهوم حقوق بشر در شریعت اسلامی 

در قرآن وسنت و کتاب هاي میراث فقهی، اصطلاح «حقوق بشر» با این (ترکیب خاص) نیامده است؛ زیراي بشریت در عصر هاي متاخر در اثر شرایط و تحولات اجتماعی ودینی ،سیاسی و بین المللی، به این اصطلاح آشنایی پیدا کردند. اما اسلام، انجام واجباتی را متمرکز کرده است که در حد ذات خود، حقوق براي دیگران است؛ زیرا هر حقی در مقابل خود تکلیف و واجبی دارد، و سبب آن این است که ضمانت وجود حق و اداي آن و محافظت آن، به صورت خود به خودي و ذاتی، با انگیزة داخلی و مراقبت الهی است. فقه جدید در بیان این اصطلاح، بر منشاي الهی بودن حقوق تکیه کرد که در تقریر و تثبیت آن، اسلام پیش قدمی دارد. 

مفهوم حقوق بشر در قانون 

بعضی از قانون مداران، این اصطلاح را تعریف کرده و در بر شمردن تعریف هاي مختلف اطاله سخن کرده است. بعضی دیگر شان نظر داده اند که بر شمردن این تعاریف و بیان نقاط قوت و ضعف و شرح و نواقص آن، عمل تضیع کنندة وقت که سودي ندارد؛ زیرا حقوق بشر، ارتباط به احکام اخلاقی دارد که در حد ذات خود، غیر قابل تفسیر است. اما مکتب وضعی، اعلام می دارد، لازم است به آنچه تحقیق آن از خلال تعابیر اخلاقی واجب است، اهمیت بدهیم. شایان ذکر است که مفهوم معاصر «حقوق بشر» با مفهوم پشین آن اختلاف دارد؛ چون بشر در عصر امروز، بیشتر به اعتقاد تساوي، (آزادي، حق کار و حق تملک و...) اطلاق می شود. به طور عموم، این اصطلاح به نیازمندي هاي که فراهم شدن آن ها براي همه، بدون امتیاز واجب است، اشاره می کند، یعنی احتیاجاتی که براي افراد بین المللی و داخلی، لازم و ضروي است[1]

مطلب دوم: تقسیمات حقوق بشر 

فقهاء و دانشمندان شریعت و قانون، حقوق را به انواعی تقسیم کرده اند که این پژوهشگر در ضمن دو فرع بیان می کند: 

فرع اول: تقسمات شریعت اسلامی براي «حقوق بشر» 

دانشمندان اصول فقه اسلامی، انواع حقوق را به دو اعتبار تقسیم کرده اند که عبارتند از: 

اولاً، به اعتبار عاید بودن حقوق، به سوي حقوق اﷲ محض (حقوق عمومی) و عود کردن آن به سوي حقوق عبد محض (حقوق خصوصی) و حقوق مشترك بین عبد و خدا. 

 منظور از حق اﷲ، آن گونه حقوقی است که منفعت آن به عموم مردم عود می کند؛ به جهت بی نیاز بودن خداوند سبحانه و منزه بودن او از طلب منافع. معناي حقی که خالص براي خداوند است، این است که فقط اختصاص به او دارد (مانند حق عبودیت) که به هیچ وجهی از وجوه ارتباط به کسی ندارد. منطور از حق عبد، این است که براي مصلحت مخصوص عبد تشریع شده است. معناي خالص بودن حق عبد، این است که فقط عبد آن حق را تملک می کند نه غیر آن.  ثانیاً، به اعتبار مصالح، حقوق را تقسیم کرده اند، به مصالح ضرویه و صالح عسینیه[2]

 فرع دوم: تقسیمات قانون براي «حقوق بشر» 

بعضی از قانونمدران، اولاً حقوق را تقسیم کرده اند، به حقوق سیاسی و غیر سیاسی یعنی حقوق مدنی. بعد حقوق مدنی را تقسیم کرده اند به حقوق عمومی و خصوصی. حقوق خصوصی را تقسیم کردهاند به حقوق مالی و غیر مالی سپس حقوق مالی را تقسیم کرده اند به حقوق عینی، شخصی و معنوي (یعنی فکري و ادبی) و بالاخره حقوق عینی را تقسیم کرده اند به حقوق عینی اصلی و عینی تبعی[3]

و بعض دیگر آنان حقوق را اولاً، تقسیم کردهاند به حقوق فردي، مثل حقوق مدنی و سیاسی، اجتماعی، اقتصادي و فرهنگی. ثانیاً، به حقوق اجتماعی، مانند حق تثبیت برگشت اصلی و حق سکناي اصلی[4]

اما پژوهشگر در وقت بر شمردن حقوقی که حمایت آن، در اثنايء نزاع هاي مسلحانۀ  بین المللی، واجب است، به هیچ یک از این تقسیمات پايبند نیست زیرا این تقسمات حقوقی فقط در حال صلح است، در حالی که بحث، فقط در مورد حقوق در حال جنگ است. در عین زمان، حقوقی که در این بحث ذکر شد، تا حدودي به بحث تقسیمات سابقه، رجوع می کند. 

مبحث دوم: تعریف نزاعهاي مسلحانه بین المللی 

این بحث، اولاً بیان مفهوم درگیر هاي مسلحانه بین المللی را در شریعت اسلامی و قانون بین المللی بشري، شامل می شود. ثانیاً بیان الفاظ که ارتباط به این مفهوم دارد را شامل می شود؛ زیرا بیان این حقوق مقید به این الفاظ است. پس ذکر حقوق بدون بر شمردن شرح مختصر این اوضاع و شرایطی که مفهوم نزاع مسلحانه، به آن ها مقید است، ممکن نیست. این بحث در ضمن مطالب آتی پیش کشیده می شود: 

مطلب اول: مفهوم نزاع هاي مسلحانۀ بین المللی 

مطلب دوم: تعریف الفاظی که به نزاع هاي مسلحانۀ بین المللی ارتباط دارد  مطلب سوم: مشروعیت نزاع هاي مسلحانه بین المللی.

 

 

مطلب اول: مفهوم منازعات مسلحانه بین المللی 

در این اواخر، استعمال اصطلاح (منازعات مسلحانۀ بین المللی) بدل از جنگ، شایع شده است؛ در نوشته هاي نویسندگان قانون بین المللی جدید و معاهدات بین المللی و احکام محاکم  بین المللی، اصطلاح (منازعات) به جاي جنگ به کار برده شده است؛ دلیل آنها این است که واژه منازعات، در حال حالات منازعات مسلحانۀ به همه انواع آن مناسب تر از واژه جنگ است از این رو، نگارنده نیز همین اصطلاح را برگزیده است. 

فرع اول: مفهوم منازعات مسلحانه بین المللی در شریعت اسلامی 

نزاع، در لغت، مصدر نازع، ینازع، منازعه، است. به معناي جذب، سلب، قلع، بازداشتن از  چیزي و به معناي خصومت کردن می آید[5]

از آن که این اصطلاح نو پیدا  است، فقهاي شریعت اسلام، هر گاه به بحث احکام جنگ و قتال پرداخته اند، اصطلاح (منازعات مسلحانۀ بینالمللی) را به کار نبردهاند. بلکه به جاي آن کلمۀ جهاد را به کار برده اند، از این رو، در شریعت اسلامی، به جاي (منازعات مسلحانه بین المللی) واژه جهاد تعریف می شود. 

(جهاد) بر وزن فعال، مصدر سماعی فعل ثلاثی مزید (جاهد) است؛ و معناي آن طرفین است؛ یعنی فعل (مجاهد) دو فاعل می خواهد؟، و از باب مفاعله است. فعل ثلاثی این کلمه (جهد) است که از (جهد) به فتح گرفته شده است. در زبان عرب، هر کاري به نهایت رسیده باشد، گفته می شود: «اجهد جهدك» و هر گاه شتري را در راه رفتن بیش از اندازه توان او بار کنی، گفته می شود: «جهد دابته و اجهدها» یعنی شتر را به مشقت انداخت. اگر از (جهد) به ضم گرفته شده باشد، به معناي قوت و نیرو است (جهاد) به معناي کشتار هم آمده است ،هر گاه با دشمن مقاتله کند، گفته میشود: «جاهد العدو مجاهده و جهاد» و جهاد، جنگ با دشمن است و معناي آن به کار گرفتن تمام نیرو و قدرت است، از گفتار و کردار[6]. جهاد و مجاهدت، به کار

بردن توان و نیرو است در دفاع از دشمن و آن بر سه قسم است: مجاهدت با دشمن ظاهري، مجاهدت با شیطان و مجاهدت با نفس[7]

 اما فقهاي شرعیت اسلامی، جهاد را به تعریفات عدیدهاي تعریف کرده اند. از آن جمله است تعریف حنفی: جهاد، بذل کردن توان و قدرت است در پیکار فی سبیل اﷲ عزوجل با نفس مال و زیان یا غیر آن ها و مبالغه در آن ها[8]

در نزد مالکی: جهاد، مقاتله مسلمان است با کفر غیر ذمی، براي بالا بردن کلمه «اﷲ»[9]. در نزد شافعی: جهاد، قتال با کفار است براي پیروزي اسلام[10].  

جهاد در نزد حنابله، خصوص قتال با کفار است[11]

خلاصۀ تعاریف گذشته این است که جهاد، قتال در راه خداوند است، اما بعد از به کار گرفتن و سایل صلح آمیز (اتمام حج و دعوت به حکمت و موضع حسنه و جدال احسن) تا   شریعت اسلامی سهید و دعوت آن محفظ بماند، و آنان که از نشر اسلام ممانعت می کند، طرد شوند و براي آن که نظام عادلانهاي که مصالح مردم محقق می کند محقق شود.

 بدون آن که در اجراي حکم شریعت حایلی به وجود آید و یا حاکم ظالمی مسلط شود. البته جهاد فقط در راه خدا است، نه آن که روي انگیز ههاي مادي، شخصی و تسلط بر رقاب مردم و سیادت بر جهان باشد[12]


و مقصود از جهاد، اجبار کردن مردم براي دخول در اسلام و فرض کردن دین را بر نفوس نیست، زیرا چنین چیز بر خلاف فطرت است و محال است که عقیده بدون اطمنان و اقناع نفس بدان، در روح جایگزین شود[13]. براي آن که جهاد دعوت است و جنگ متوقف کننده. 

فرع دوم: مفهوم منازعات مسلحانۀ بین المللی در قانون بین المللی بشري 

توافقنامه چهارگانۀ ژنف (1949)، در ماده دوم آن، منازعات مسلحانۀ بین المللی را چنین حدودگذاري کرده است: 

«این توافقنامه در حالت جنگ علنی یا هر گونه درگیري مسلحانۀ دیگري که بین دو طرف یا بیشتر از دو طرف، در می گیرد، منطبق می شود. و نیز این توافقنامه در همه حالات اشغالگري جزیی یا کلی قلمرو یک از اطراف، قابل انطباق است، حتا اگر این اشغالگري، به مقاومت مسلحانه روبه رو نشود»[14]

بنابراین، هر گونه منازعه مسلحانه، بین المللی به حساب  میآید که بین دو کشور و یا بیشتر از دو کشور باشد، و همچنین است نسبت به اشغالگري، مدت آن هر مقداري که باشد، چه با مقاومت مواجه شود و یا مواجه نشود.

 در پروتکل اضافی اول به توافقنامه ژنف (1977) که مخصوص حمایت از قربانی هاي منازعه مسلحانۀ  بین المللی است، در فقره چهارم آن، این مفهوم را توسعه داده است، بدین شرح: «اوضاعی که در فقرة سابقه بدان اشاره شد، منازعات مسلحانه که مردم بر ضد تسلط استعماري و اشغالگري بیگانه و ضد رژیم هاي نژادي، به وجود می آورند، را نیز در بر می گیرد؛ تا حق ملت ها در تعیین سرنوشت شان تثبیت شود؛ چنانچه میثاق ملل متحد و اعلامیه  بین المللی، به اصول قانون  بین المللی و روابط بین المللی و تعاون بین المللی مطابق میثاق ملل متحد، آن را پی ریز کرد». 

 با این بیان، منازعاتی که  حرکتهاي آزادي خواهی ملی، بر ضد استعمار و سیطرة بیگانه و اشغالگري بیگانه یا بر ضد رژیم هاي نژادي، آن را رهبري می کند، از منازعات مسلحانۀ بین المللی به حساب می آید. این ثمره  تلاشها و جهاد هاي عظیمی ملت هاي مستعمره بود که در اثناي نشست هاي دیپلوماسی، مقاومت هاي خود را، در ضمن منازعات مسلحانۀ بین المللی درج کردند، و این قرارداد مذکور را نتیجه بخشید.  

پارلمان هاي عرب به گونۀ مختصر، منازعات مسلحانۀ بین المللی را، چنین تعریف کرده اند که: «منازعات مسلحانۀ بین المللی، درگیري دو کشور و یا بیشتر از دو کشور است با اسلحه ،و نیز مبارزه و درگیریی ملت ها است، بر ضد سیطرة استعماري یا اشغالگران اجنبی، یا ضد جرایم امتیازات نژادي». 

 این از تعداد زیادي از قواعد پیروي می کند؛ قواعدي که در توافقنامه هاي چهارگانۀ ژنف و پروتکل اضافی اول، درج شده است[15]

در این جا منازعۀ مسلحانۀ دیگري است که به «منازعۀ مسلحانۀ مدول» نامگذاري شده است. این نزاع به اعمال دشمنی اختصاص دارد که صورت  بین المللی به خود می گیرد[16]

منازعات مسلحانۀ داخلی در چند حالت، صورت  بینالمللی به خود  میگیرد، از آن جمله است: 

1.      با توجه به آثار آن، در جاي است که انقلابیون یا شورشیان پیروز شوند. در این حالت چه بسا دولت جدید به وجود می آید، در صورتی که انقلابیون جدایی طلب باشند، یا تشکیل حکومت جدید را بخواهند، در صورتی که هدف شان سرنگون کردن حکومتی باشدکه فعلاً بر قرار است. 

2.      ممکن است دولت هاي دیگر، شورشگران را به صفت جنگجویان و یا انقلابیون اعتراف کنند، بنابراین بر این نزاع داخلی، آثار بین المللی مترتب می شود. 

3.      گاهی کشور هاي دیگر یا تنظیم هاي بین المللی، از طریق کمکرسانی به یکی از دسته هاي رقیب مداخله می کنند، این جا نیز نزاع، رنگ بین المللی پیدا می کند؛ در صورتی که هر گروه متنازع به کشوري و یا مجموعه اي از کشور ها و یا تنظیم هاي بین المللی، یا مجموعه اي از تنظیم هاي بین المللی، اتکا داشته باشد[17]

خبرگان حکومت برزیل براي منازعات مسلحانۀ بین المللی ،تعریف دیگري را پیشنهاد کرده است که عبارت است از: 

درگیري نیروهاي مسلح نظامی و دسته هاي مسلح نظامی دیگري که از قدرت مسوول و واضح الهویه پیروي می کند، و امتیاز آن ها از شهروندان غیر مسلح به صورت واضح ممکن است[18]

فرع سوم: مفهوم حالت مسلحانۀ بین المللی 

حالت، در لغت، یکی از حالات انسان است[19] و حالت، بودن انسان است بر حالتی از خیر وشر، مذکر مونث آورده می شود[20]. حالت جنگ ،«وضعیت قانونی است که از اعلان جنگ ناشی می شود، که به تطبیق نظام مخصوص و به وجه مخصوص (قانون جنگ) منجر می شود و این تطبیق بر روابط بین مشترکین در جنگ و روابط بین مشترکین در جنگ و بی طرفان است»[21]

منظور از حالت منازعات مسلحانۀ بین المللی در این مورد، وضعیتی است که ناشی از پیکار بین مسلمانان و کفار حربی است؛ زیرا از نظر شریعت؛ جنگ و بین مسلمانان و کفار ذمی و هم پیمانان مسلمانان، تا زمانی که آنان به معاهدات و پیمان هاي خود وفا دارند، جایز نیست[22]

 

 

 

 

 

مطلب دوم: تعریف الفاظی که به منازعات مسلحانه بین المللی ارتباط دارد 

براي منازعات مسلحانۀ بین المللی، در شریعت اسلامی و قانون بین الملل بشر، در مفهوم و دلالت، نظایر (الفاظ مشابه) وجود دارد که نویسندگان و پژوهشگران، هنگامی که از احکام و قوانین این نوع منازعات سخن می گویند، آن نظایر را به کار می گیرند. از آن جمله است: 

1- حرب: حرب، در لغت از: حرب، یحرب، حربا، گرفته شده و نقیض صلح است. (تقابل بین جنگ و صلح، ایجاب و سلب است، در حال جنگ، صلح صدق نمی کند در حال صلح، جنگ صدق نمی کند) لفظ حرب، مونث است و به معناي پیکار است. ازهري گوید: 

حرب از این جهت مونث است که توسط به محاربه کشانده می شود و محاربه مونث است. و نیز، سلیم و سلم، چیزي است که به مسالمت و صلح می کشاند[23]

در قران، حرب به معناي قتال و پیکار آمده است: «فاما تثقفنهم فی الحرب فشر ربهم من خلفهم لعلهم یذکرون»[24]

ترجمه: پس اگر بر دشمنان در جنگ به سرعت دست یافتی، چنان سراسیمه شان کن که نفر هاي پشت سر تارو مار شوند، باشد که یاد آور شوند. (فی الحرب) یعنی فی القتال. 

و کشتار نیزو: «پیکار حتی پایان تضع یابد.[25] الحرب او زارها»[26]. ترجمه: تا جنگ سلاح خود را به زمین بگذارد و در لغت گفته می شود که: «قامت الحرب علی ساق» یعنی کشتار و پیکار شدت دارد[27]

حرب، به معناي سلب (ربودن و گرفتن، غارت، تاراج و چپاول) نیز می آید، و آن یکی از کارهاي مربوط به جنگ است؛ چنانچه حرب، به معناي آمادگی جنگی و تحریکات جنگی و غیر آن از مقدمات جنگ می آید؛ چنانچه بلاد مشرکین که در آن بین مسلمانان و مشرکین، صلح برقرار نیست، دارالحرب گفته  میشود. و حرب، بر دشمن نیز به کار می رود؛ در عرب گفته می شود: «انا حرب لمن حار بنی» یعنی من با کسی که با من دشمنی دارد دشمن ام.  «و فلان حرب لی» یعنی فلان دشمن من است[28]

اما حرب از نظر شریعت؛ فقهاي شریعت اسلامی در کتاب هاي خود، اصطلاح حرب را کمتر استعمال کرده اند، بلکه واژة دیگري را که دلالت وسیع دارد و هم دقیق تر است، به کار برده اند که عبارت از کلمۀ (جهاد) است؛ چون جنگ گاهی مشروع است و گاهی غیر مشروع، در حالی که انگیز ه هاي جهاد همه مشروع و براي منفعت جامعه است و موافق با دعوت اسلامی است[29].  

تعریف حرب در قانون بین المللی بشري 

در تعریف حرب، در قانون بین المللی بشري، دو گرایش عمده است، یعنی گرایش قدیم و جدید. گرایش سنتی و قدیم، حرب را تعریف کرده به «درگیري مسلحانۀ بین دو کشور یا بیشتر از دو کشور، که قانون بین المللی آن را تنظیم می کند، و غرض از آن، دفاع از منافع ملی است از سلطهیابی کشور هاي در حال جنگ»[30]

این تعریف در بردارندة موارد ذیل است: 

جنگ به نظر پیروان این گرایش، در پیش گیریی مسلحانه است بین دو کشور ویا بیشتر، و این نوعی روابط بین المللی است که از آشوب هاي داخلی و جنگ و انقلابیون بر ضد مستعمرین و افرادي که بر ضد کشور بیگانه می جنگند، امتیاز داده می شود؛ چون پیکار در این حالت، جنگ شمرده نمی شود. 

باید دو طرف جنگ از احکام قانونی که آن را منظم می کند، پیروي کنند و ماده هاي آن را به عهده بگیرد. همچنان کشور هاي دیگري بی طرف نیز آن احکام را بپذیرد، به قسمی که جنگ، تصرفی می شود که کشوري که حقوق جنگجویان را به کار می گیرد، آن را بر قرار می کند. 

هدف از جنگ نزد بعضی از اصحاب این گرایش تعین دیگاه سیاسی یا ملی است، و آن وسیله سیاسی ملی است، به حسب تعبیر «بریان لیکوج» در 27 اوت 1928م؛ براي آن که متوسل شدن کشوري به قدرت نظامی، به غرض تحمیل کردن استیلا طلبی اتباعی است، بنا بر مطالعه سازمان بین المللی، که تصرف آن در این جا، تصرف جنگ نیست، بلکه اجراي پولیسی یا سرکوب گري است[31]. اما گرایش جدید، به توسعۀ معناي (حرب) تمایل دارند، به قسمی که همه حالاتی را که در آن پیکار مسلح بین المللی صورت می گیرد، بر چهار چوب وسیع شامل می شود؛ حتا درآن احوالی که عناصر تعریف بین المللی فراهم نیست. استاد »کونز« مقرر می دارد که میثاق سازمان ملل متحد، معناي (حرب) توسعه بخشیده است، و این مشعر است به آن که قواعد قانون (جنگ) بر هر حالت قتال مسلح بین المللی در قلمرو وسیع آن، قابل انطباق است؛ چه آن که وصف جنگ بر آن اطلاق شود و یا نشود، حتا اگر آن جاي را که جنگ مسلحانه بین گروه هاي که متصف به وصف دولت نیست. این به دلیل مطابقت احکام قانون بین المللی است. این قواعد در جنگ هاي داخلی نیز منطبق است، چنانچه بر هر جنگی منطبق است، مشروع باشد یا غیر مشروع. و نیز شامل عملیات جنگی که نیرو هاي تابع ملل متحد انجام می دهد، می شود. 

بعد از برشمردن تعریف حقوقدانان قانون بین المللی، جنگ را و فقهاي شریعت اسلامی، جهاد را و از مقایسه هر یکی را به دیگر، محور هاي تلافی و افتراق ظاهر می شود. محور هاي تلاقی و اتفاق بین دو تعریف در موارد ذیل متجلی می شود: 

1.      هر یک از جهاد و جنگ، منفعتی از منافع عمومی دولت اعتبار می شود. 

2.      هر دو احکام خصوصی دارد. 

3.      هر دو در زمان هاي کثیر، مواجه به جانب دشمن خارجی است. 

4.      هر یک از جهاد اسلامی و جنگ، در حال درگیري دو نیروي مسلح یا بیشتر از دو نیروي مسلح است.[32]

5.      جهاد با جنگ در یکی از معانی آن ها با هم تلاقی می کند، و آن کشتار و کار هاي مربوط به کشتار است[33]

اما اختلاف و افتراق جهاد و جنگ، در غایت و غرض هر دو تجلی  میکند، مانند موارد ذیل: 

1.      از حیث غرض: ما می بینیم که غرض از جنگ در بیشتر زمان ها، چه بین دسته ها و گروه ها باشد و یا بین کشور ها، با قواعد قانون بین المللی موافق باشد و یا مخالف، مادي است که منافع کشور مهاجم به سوي آن می کشاند، براي آن که به منفعت شخصی خود که بر هوا و هوس استوار است، برسد، جنگ بیشتر بر روحیۀ استیلا جویی و تحکیم پایه هاي اقتصاد استوار است، جنگ وسیلۀ فشار است که کشور ها براي حل منازعات با یکدیگر به آن متوسل می شود، یا براي رسیدن به اهداف سیاسی و نژادي خود به آن متوسل می شود. در حالی که غرض عمده از تشریع جهاد، بالا برد «کلمه اﷲ» است، که وقتی بدان متوسل می شود که دشمن تجاوز کند و یا قصد تجاوز را داشته باشد. 

2.      از نظر مقصود و هدف: مقصود حقیقی از جهاد این است که مجاهد، رضوان خدا را دریابد و آن طاعت و عبادت است. در حالی که در جنگ، هیچ گونه انگیزه روحی و معنوي از این قبیل وجود ندارد، بلکه هدف از آن در بیشتر اوقات محض رسیدن به اغراض مادي است. 

با این بیان ظاهر می شود که جهاد از نظر عمومی و شمول، بر جنگ برتري دارد، زیرا جهاد براي کمک و سعادت همۀ بشریت است، در حالی که جنگ به منافع جهت معین و گروه معینی دارد، و اغراض مادي دستۀ معینی را بر آورده می کند. 

جهاد، با آن که در بعض موارد، با جنگ یکی است، اما در قانون عامتر و شامل تر از جنگ است؛ چه از ناحیۀ مفهوم و چه از نظر ساحۀ عملی هر دو؛ زیرا جنگ، فقط پیکار بین دودسته است، در حالیکه جهاد هم بر قتال و پیکار اطلاق می شود و هم بر غیر آن در صورتی که تلاش و نیرو خود را بذل کرده باشد[34]

رباط 

رباط، مصدر رابطه، مراتبطه و رباط است، به معناي مرزداري و از مرز حافظت کردن است. اصل آن این است که هر دودسته جنگجویان، اسب هاي خود را در مرز خود بسته می کردند و خود نیز آن جا مقام داشتند، بعد کم کم ماندن و نگهداري از مرز، رباط و مرابطه نامیده شد[35]

رباط در اصل، استوار بودن بر جهاد با دشمن است، و برقرار بودن در مکانی است که بعد از آن مکان اسلام موجود نیست، ولی هجوم دشمن از آن مکان توقع می رود، و این بودن براي دفع دشمن است براي خداوند[36]

سیر 

سیر، جمع سیره و سیره به معناي طریقه است. گفته می شود: «ساربهم سیر حسنته» یعنی با شیوة نیکو با  آنان رفتار کرد، و سیره به معناي سنت است[37]

سیره، از مصادر است که بیان حالت را می کند مانند جلسه و رکیه، یعنی نوعی نشست و نوعی سوار شدن. به معناي طریق و مذهب نقل شده است. در زبان شریعت بر امور مغازي (جهاد) غلبه پیدا کرده است؛ زیرا دستور اولی که به ما شده، سیر و رفتن به سوي دشمن است؛ یعنی منظور، سیر امام و غازیان و یاران و کارمندان او، به سوي دشمنان کفار است[38]. و در عرف شرع، هر آنچه به شئون و احکام جهاد مربوط «کتاب اسیر» نامیده می شود؛ زیرا در آن کتاب، نوع رفتار مسلمانان در معاملۀ با کافران، اهل ذمه، پناهندگان، هم پیمانان ،باغیان و مرتدین، بیان  میشود[39]

 معناي اصطلاحی لفظ (سیر)، جهاد و وقایع آن و تاریخ آن نیست؛ بلکه منظور از آن، احکام شرعی است که تطبیق آن بر مسلمانان در دو حالت صلح و جنگ لازم است[40]

غزو 

غزو، مصدر غروت العدو غزوا است؛ یعنی قصد دشمن کردم براي پیکار. «و غز الثنی غزوا» یعنی اراده او را کرده و او را طلب کرد. واحد آن «غزوه» می آید، و اسم مصدر آن «غزات» می آید وصفت آن مغازي می آید. ازهري گفته است که: 

مغازي، مکان جنگیدن است. غزو، سیر کردن به سوي جهاد دشمن و قلع و قمع و غارت کردن او است[41]

غزو، دسپلین نظامی، سیاسی و اقتصادي است که قبل از اسلام وجود داشته و مردم آن را قبول داشته و منکر آن نبوده اند، و بر مشروعیت آن اتفاق داشته اند، با آن که در آن، غارت، ربودن، رقیت، اسارت کردن، کشتن، و غیر آن از مفاسد و فواحش که بی نیاز از بیان است، وجود داشته است. در جاهلیت از (غزو) هدفی جز قتل و غارت نداشت، و پیش از اسلام، غزو غرض ذاتی مردم بود. اما بعد از اسلام این فقط از این معناي قبیح خود، به معناي (سري) منقلب شد و غزو وسیله شد، نه غایت؛ چنانچه لفظ (غزوه) به آن معرکه هاي جنگی اختصاص یافت که شخص رسول اکرمص در آن حضور داشت. اما معرکه هاي جنگی که خود آن حضرت حضور نداشت (سریه) نامیده شد[42]. ولی در اصل لغت عرب هر یک از حرب، جهاد و غزو، در یک معنا مشترك اند، که عبارت است از پیکار با دشمن[43]

فرق بین غزو و جهاد در این است که غزو آن است که در سرزمین دشمن صورت گیرد، ولی جهاد مطلق است، چه در سرزمین دشمن باشد، و یا در غیر آن، پس هر غازي مجاهد است، ولی هر مجاهد لزوماً غازي شده  نمیتواند. ممکن در وجه فرق چنین گفته شود که: غرض اصلی  از غزوه، غنیمت و تحصیل مال است، هر چند مستلزم جنگ و مقاتله و جهاد شود. غرض از جهاد، محاربه براي مغلوب کردن دشمن است، هر چند تحصیل غنایم و فواید را در بر داشته باشد[44]

قتال، مصدر «قاتل، یقاتل، مقاتله» است. معناي قتل، روشن است، یعنی قتل در جاي صدق می کند که موجود زنده را با زدن یا پرتاب سنگ، یا زهر دادن و یا با علت دیگر بکشد و روح او از جسد بیرون کند. اما هرگاه روح خود به خودي از جسد جدا می شود، موت (مردن) صدق می کند. و مقاتله عبارت است از جنگ بین دو طرف که به قصد کشتن، با یک دیگر جنگ می کنند. و به اصل کشتن نیز تقال صدق می کند؛ چنان چه خداوند می فرماید:

«وقاتلوهم حتی لا تکون فتنه و یکون الدین اﷲ»[45]

ترجمه: آنان (مشرکان) را بکشید تا فتنه بر داشته شود و دین براي خدا باشد. و قتال به معناي جهاد نیز آمده است، چنانچه خداوند می فرماید: «و قاتلو فی سبیل اﷲ لذین یقاتلونکم و لا تعتدو ان اﷲ لا یحب المعتدین»[46]

ترجمه: در راه خدا جهاد کنید، با آنانی که با شما جنگ می کنند، تجاوز نکنید که خداوند تجاوز کاران را دوست نمی دارد. منظور از «قتال» در (قاتلو) جهاد است[47]

بین جهاد و قتال، عموم و خصوص مطلق است، هر جهاد، قتال است و هر قتال، جهاد نیست؛ یعنی در صورتی که قتال براي خدا نباشد. و این از لغت و احکام شرعی به وضوح به دست می آید. 

مبحث سوم: مشروعیت منازعات مسلحانۀ بین المللی 

این مبحث، بیان مشروعیت منازعات مسلحانۀ بین المللی را در شریعت اسلامی و قانون بین المللی بشر، به عهده دارد و در طی سه مطلب آتی به بحث گذاشته می شود: 

مطلب اول: مشروعیت منازعات مسلحانه بین المللی در شریعت اسلامی مطلب دوم: مشروعیت منازعات مسلحانۀ بین المللی در قانون بین المللی  مطلب سوم: مقایسه هر دو.

مطلب اول: مشروعیت منازعات مسلحانۀ بین المللی در شریعت 

سخن از مشروعیت منازعات بین المللی در شریعت اسلامی، ایجاب می کند که مراحل تشریع این گونه منازعات بیان شود، و نیز اصل تعامل با غیر مسلمانان در وقت صلح و جنگ بیان شود، و نیز سبب جنگ با کفار و غیر کفار به عنوان جنگ دفاعی و غیر آن ذکر شود.

این مباحث مطابق فروع آتی بیان می شود: 

فرع اول: مراحل تشریع منازعات مسلحانۀ بین المللی، در فقه اسلامی

سنت خداوند تعالی، بر این جاري شده است که براي امت اسلامی، همه احکام و از جمله احکام مربوط به جهاد را به تدریج اعلام و بیان نماید، براي آن که نفوس دریافت کنندگان این احکام، آمادگی لازم را داشته باشند. و جنگ (جهاد) نیز از احکامی است که به تدریج به حسب مراحل آتی تشریع شده است:

مرحله اول: مرحله بازداشتن، دوري، گذشت و عدم قتال است 

خداوند به رسولاش دستور داد که دعوت او را براي مردم برساند، اما با حکمت (دلایل و برهان هاي قاطع و روشن) و موعظه حسنه (با بهترین برخورد و شیوه ابلاغ) و در این راه هر گونه مشقت و ازار و اذیت را تحمل کند و دست به پیکار نزند[48]. چنانچه خداوند فرمود:

«ولاتزال تطلیع علی خائنه مهنم الا قبلاً مهم قاعف منهم واصفح ان اﷲ یحب المحسنین»[49]

ترجمه: تو پیوسته به جنایتی از آنان مطلع میشوي، مگر اندکی از آنان، پس ایشان را ببخش و از ایشان درگذر، که خدا نیکوکاران را دوست میدارد. و نیز فرموده: «ادفع یالتی هی احسن فاذا الذي بینک و بیند عد اده کانه ولی حمیم»[50].   

ترجمه: تو بديهاي مردم را با بهترین عکسالعمل دفع کن، تا آن کسی که بین تو و او دشمنی است، چنان از دشمنی دست بردارد که گویی دوست مهربان است. 

یعنی، بدي را با خصلتی که مقابل آن است دفع کن، مثلاً باطل آنان را با حقی که نزد تو است دفع کن، نه به باطل دیگري، و جهل آنان را با حلم و بدي هاي شان را با عفو، و همچنین هر بدي دیگر شان را با خوبی مناسب آن دفع کن، وقتی تو هم بديها و باطل ها را به بهترین وجه دفع کردي، ناگهان خواهی دید همان دشمنت همچنان دوست میشود که گویی علاوه بر دوستی، شفقت هم دارد[51].  

پیامبر گرامی اسلام فرمود: «انی امرت بالعفو فلا تقاتلو القوم»[52] من به عفو و گذشت ماموریت دارم با این قوم (کافران) قتال نکنید. 

مرحله دوم: اذن به قتال 

بعد از آن حضرت رسول خدا و یاران او به انواع گوناگون شکنجه و خواري، توسط کفار مکه گرفتار شدند، پیامبر اصحاب خود را به هجرت به سوي یثرب دستور داد. وقتی کفار به قتل خود آن حضرت تصمیم گرفتند، خود نیز به مدینه هجرت کرد و پایه هاي جامعه جدید را پایه ریزي کرد، و نظام اسلامی را بنا نهاد. آن گهی که شوکت و شکوه مسلمانان قوت پیدا کرد، و دشمنان اسلام نیز قوي و نیرومند شدند، خداوند براي مسلمانان، اذن جهاد داد، تا جلو تهاجم دشمن را گرفته و مانع حمله مشرکین شوند و با وسایل متناسب، جامعه نوپاي خود را حفظ، نمایند، چنانچه خداوند می فرماید: «اذن الذین یقاتلون باعنم ظلموا و ان اﷲ علی نصر هم لقدیر. الذین اخرجوا من دیارهم بغیر حق الا ان یقولوا ربنا اﷲ و لولا دفع اﷲ الناس بعضهم لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکرو فها اسم اﷲ کثیراً...»[53].  

ترجمه: به کسانی که مورد ستم و کشتار مشرکان قرار گرفته اند، اجازه جهاد داده شده و خدا براي یاري آنها توانا است، همان کسانی که بدون سبب از دیارشان بیرون شده اند؛ جز آن که می گفتند پروردگار ما خداي یکتا است، اگر خدا بعضی از مردم را به سبب بعضی دیگري دفع نمیکرد، دیرها، کلیساها، کنشتها و مسجدها که نا خدا در آنها زیاد یاد می- شود، ویران می شد. 

همه مسلمانان ،«یقاتلون» را به فتح تا و صیغه مجهول می خوانند؛ یعنی براي کسانی که مورد کشتار مشرکین قرار میگیرند، اذن جهاد داده شده و فلسفه این اذن این است که مشرکین آغاز به این عمل کردند و خواستار جنگ و نزاع شدند.

«با» ي «بانهم» به معناي سبب است، یعنی براي مسلمانان اذن قتال داده شد، به سبب آن که مظلوم واقع شدند و یکی از مظلومیت هاي آنان این است که کفار بدون هیچ گونه حق و مجوزي، آنان را از دیار و وطن شان بیرون کردند؛ یعنی آن قدر آنان را شکنجه دادند و صحنه را بر آنان تنگ کردند که مجبور شدند، شهر و زندگی خود را رها نموده و از اموال و هستی خود چشم پوشیده، در دیار غربت منزل کنند و با فقر و تنگدستی گرفتار شوند. به این جرم که می گفتند پروردگار ما «اﷲ» است، نه بت.

پس تشریع جهاد و قتال به منظور حفظ مجتمع دینی از شر دشمنان دین است، اگر جهاد نباشد، همه معابد دینی و مشاعر الهی ویران گشته و عبادات و مناسک از میان میرود.

(صوامع) جمع (صومعه)، نام معبدهاي است که براي عابدان و زهدان، بالاي کوه ها و در بیابان هاي دور دست ساخته میشد و معمولاً عملیات نوك تیز و مخروطی بود. و (بیع) جمع (بیعه) به کسر یا، نام معبد یهود و نصارا است. (کلیسا و کینسه یا کنشت) (صلوات)، جمع (صلاه)، مصلا و نماز گاه یهود است. 

و از آن جایی که دفاع مردم از منافع حیاتی خود و حفظ استقامت وضع زندگی، سنت فطري است، خداوند انسان را مجهز به جهازات دفاعی کرده تا به آسانی از خودش و هر شان از شئون زندگیاش که مایه حیات و یا تکمیل حیات و مایه سعادت او است، دفاع کند. جهاد و قتال، آخرین وسیله دفاع است، وقتی به ان متوسل می شوند که راه هاي دیگر به نتیجه نرسند؛ مانند آخرین دوا که همان داغ کردن است، وقتی به آن متوسل میشوند که دواهاي دیگر نتیجه ندهد، پس قتال و جهاد در اسلام، از دوعات همان سنت فطري است که در شبه جاري است[54]. و این اولین آیه است که در مورد قتال نازل شده است[55].  

مرحله سوم: دستور قتال با کسانی که با مسلمانان سر جنگ داشتند، نه با آنهاي که با مسلمانان جنگ نداشتند

وقتی پیامبر اسلام از بناي این دولت جوان فارغ شد، و قو اعدي که این، بنابر آن استوار بود، کامل گردید، همه دشمنان به صورت عموم و کفار قریش به طور خصوص، کوبیدن اسلام را هدف خود قرار دادند؛ از این جهت خداوند رسولاش را به قتال آنهاي که با مسلمانان جنگ داشتند دستور داد، نه آنهاي که با مسلمانان جنگ نداشتند؛ چنانچه می-فرماید: «وقاتلوا فی سبیل اﷲ الذین یقاتلونکم و لا تعتد و ان اﷲ لا یحب المعتدین»[56].

ترجمه: پیکار کنید در راه خدا با آنانی که باشما پیکار میکنند، تجاوز نکنید که خدا تجاوز کاران را دوست نمیدارد. و نیز فرموده است: «فمن اعتدي علیکم فاعتدو عکیه بمثل ما اعتدي علیکم»[57].  

ترجمه: هرکس نسبت به شما تجاوز و ستم را روا داشت، به همان اندازه تجاوز کنید، از حد تجاوز نکنید. 

حضرت رسول خداص با کسانی جنگ میکردند که با او جنگ میکردند و با کسانی که با او جنگ نداشتند، جنگ نداشت[58].  

مرحله چهارم: وجوب قتال با همه مشرکین 

پس از آن که جیش اسلام فرماندهی حضرت رسول اکرمص بر ضد دشمنان، در معارك جنگ فرو رفته و پیروزيهاي بزرگی را به دست آوردند، شوکت و شکوه مسلمانان رو به افزایش بود، پیامبرص دستور یافت که با همه مشرکان بجنگند؛ چنانچه خداوند فرمود:

«وقاتلوا المشرکین کافه کما یقاتلوتکم کافه...»[59] با همه مشرکان پیکار کنید، چنانچه آنان با همه شما پیکار میکنند. و نیز فرمود: «وقاتلوهم حتا لا تکون فتنه و یکون الدین اﷲ»[60]، با آنان بجنگید تا فتنه (شرك) از میان برداشته شود و دین از خدا باشد. 

حضرت رسول گرامی اسلام فرمود: مامور شدم با کفار جنگ کنم تا «لااله اﷲ» بگویند، هر که آن کلمه را گفت، از جانب من مال و جان عرض او در امان است و حساب او با خدا است[61].  

بر این اساس، مشروعیت جهاد اسلامی، بنا برآنچه بعض مولفین گفته اند، استقرار یافت[62].  

فرع دوم: اصل در روابط مسلمانان با کفار 

تحقیق این مطلب که اصل در روابط مسلمانان، آیا جنگ است یا صلح؟ ارتباط محکم دارد به انگیزههاي جنگ و جهاد اسلامی- پس اگر کفریت، باعث اصلی قتال باشد، اصلی اولی در روابط مسلمانان با کفار، جنگ است-  ولی اگر انگیزه اصلی جنگ، دفاع از حقوق و شخصیت مسلمانان است، اصلی اولی در روابط با کفار، صلح است.

فقها در این موضوع اختلاف دارند و قایل به دو قول هستند: 

قول اول: این است که اصل در روابط مسلمانان با کفار، جنگ است، یعنی مجرد کافر بودن کفار، کافی است که به صورت ابتدایی با آنها جنگ شود، هر چند آنان با مسلمانان سر جنگ نداشته باشند. نویسندگان و محققین در نسبت این قول اختلاف کرده اند؛ یعنی نسبت این قول را به جمهور داده اند[63] و عده نسبت به بعض داده اند و ظاهراً امامان مذاهب و بیشتر از قداما[64] و کمی متاخرین، قایل این قول هستند[65]

قول دوم: این است که صلح در روابط مسلمانان با کفار، اصل است؛ و کفر کفار دلیل کافی نیست براي آن که با آنان شروع به جنگ شود. بنابراین در غیر موارد ضرورت، مسلمانان نمی توانند با کفار آغازگر جنگ باشند. 

بعض نویسندگان، این قول را نسبت به جمهور داده[66] و بعض دیگر به گروه از فقها و اکثر محدثین نسبت این قول را داده[67] و علی انظاهر، نظر قدما مانند شوري، اوزاعی، سحنون مالکی و سرخسی، چنین است. عده دیگري این قول را به ابن عمر و ابن صلاح و ابن تمیه داده و اکثر معاصرین همین قول را پذیرفته اند[68]

دلایل پیروان قول اول و مناقشه آنها 

پیروان قول اول براي صحت نظریه شان به جمله از ادله استدلال کرده اند، از جمله به دو دسته از آیات قران استدلال کرده اند، که عبارتند از:

الف) آیاتی که در آنها خداوند به طور مطلق با قتال کفار و مشرکین دستور داده، بدون آن که قید اعتداء و تجاوز کفار را ذکر کرده باشد، و آن آیات این است:

1.      «یا ایهاالذین اموا قاتلو الذین یلونکم من اللغار و لیجدوا فهیم غلظه...»[69]

2.      «فاذا السلخ الاشهر الحرم فاقتلو المشرکین حیث و جد تموهم و خذوهم و حصروهم و اقعدلهم کل مرصد فان تابوا و اقام الصلواه و اتو الزکاه فخلوا سبیلهم...»[70]. ترجمه: پس وقتی ماه هاي حرام تمام شد، مشرکین را هرجا یافتید به قتل برسانید و دستگیر نموده وصحنه را بر آنان تنگ نمایید، (و براي دستگیري آنان) به هرکمین گاهی بنشیند. پس اگر توبه کردند و نماز به پا داشتند و زکات دادند، رها شان سازید.

3.      «وقاتلو هم حتا لا تکون فتنه ویکون الدین اﷲ...»[71].

4.      ترجمه: با آنان (مشرکان) بجنگید، تا فتنه (شرك) برداشته شود و دین بر خدا شود (همه خدا را پرستند).

5.      «و قاتلو المشرکین کافه لما یقاتلونکم کافه»[72]

6.      ترجمه: با همه مشرکین بجنگید؛ چنانچه با شما میجنگند.

7.      «قاتلو الذین لا یومنون باﷲ و لا بالیوم الاخر و لا یحرمون ماحرم اﷲ و رسوله و لایدینون دین الحق من الذین اوتوالکتاب حتا یعطوا الجزیه عن یدوهم صاعزون»[73].

 ترجمه: با کسانی که از اهل کتابند و به خدا و روز جزا ایمان نمیآورند و آنچه را خدا و رسولاش حرام کرده، حرام نمیدانند و به دین حق نمیگروند، کارزار کنید تا با دست خود و با ذلت جزیه بپردازند.

پس در آیه 123 توبه، به قتال عموم کفار و مشرکین دستور داده شده است، بدون آن که این دستور مقید شده باشد به اعتداء کفار و مشرکین[74]. در آیه 5 سوره توبه، دستور داده شده که بعد از پایان یافتن ماه هاي حرام، بدون شرط و قید با مشرکین قتال کنید، و با این آیه، خداوند، آیات تحریم قتال در ماههاي حرام را، و آیاتی را که امر به گذشت و اعراض از مشرکین کرده است، نسخ کرده است[75]. و در آیه 193 سوره بقره، سبب قتال با کفار ،کفر آنها معرفی شده است؛ زیرا فتنه در این آیه، به معناي کفر است، پس دستور متارکه جنگ، عدم کفر است[76]

رد این دلایل      

این دلایل مردود میشود؛ از این جهت که خداوند در مواردي به طور مطلق دستور قتال راداده، ولی در مواردي دیگر، این حکم مقید کرده است به آن که با آن دسته از کفار بجنگید که با مسلمانان حالت جنگی دارند؛ مانند قول خداوند تعالی: «وقاتلوا فی سبیل اﷲ الذین یقاتلونکم و لا تعتدوا ان اﷲ لا یحب المعتدین»[77]

ترجمه: در راه خدا پیکار کنید؛ در مقابل آنانی که با شما جنگ میکنند، تجاوز نکنید (آغازگر جنگ نباشید) که خداوند تجاوزکاران را دوست نمیدارد. 

نتیجه این می شود که از اول، از دستور مطلق، این مقید مراد خداوند بوده است، و در صورتی که کفار بناي جنگ با مسلمانان را داشته باشند، آیات مطلق و مقید هر دو صدق می کند و هر دو نوع آیات، در حکم و سبب متحد است، چنانچه جمهور فقها به این صورت فتوا داده اند[78]

اما این گفته شما که آیاتی که براي دفع تجاوز دشمن دستور به قتال داده، و آیات گذشت، بخشش و رفتار نیکو با کفار، با آیه سوره توبه و آیه 193 سوره بقره فسخ شده است، سست و بی بنیاد است، با این دلایل: 

1.      آیه 5 سوره توبه، با صیغه «قاتلوا» آمده و از باب «مقاتله» است و دلالت بر مشارکت بر قتال میکند، و «مقاتله» از باب (مفاعله) دو فاعلی و طرفینی است. پس معنا «قاتلوهم حتا لا تکون فتنه» این است، که با آنان پیکار کنید؛ زیرا آنان نیز با شما پیکار دارند، بنابراین در مورد کسی که آغازگر جنگ است ،«قاتلوا» صدق نمیکند. خلاصه معنا «قاتلوا» این است که در مقابل حمله کفار، مقاومت کنید تا فتنه یعنی کفر و شرك از میان برداشته شود[79]

2.      قول به فسخ اقتضا میکند که اعتدا و تجاوز و آغازگري جنگ جایز باشد، در حالی که خداوند در آیات زیاد آن را تحریم کرده است، مانند قول خداوند: «لا تعتدوا ان اﷲ لا یحب المعتدین»[80] و «انه لا یحب المعتدین»[81] و «کذلک نطبع علی قلوب المعتدین»[82] یعنی این چنین در دل هاي تجاوزکاران مهر می زنیم.

3.      آیاتی که به پندار شما، آیاتی را که می گویند اگر کفار تجاوز کرد، با آنها قتال کنید ،نسخ میکنند، هرگاه اسباب نزول آنها در نظر گرفته شود، همه آنها، امر به قتال است اما در حالت دفاع شرعی و نقض معاهده؛ مانند «وقاتلوا المشرکین کافه کمایقا تلونکم کافه»[83]یعنی با همه مشرکین بجنگید، چون همه آنها با شما در حال جنگند.

4.      قول به فسخ، بهانه براي دشمنان اسلام می دهد، تا اسلام را متهم کند که با زور و ترس پیشرفت کرد.

5.      آیات قتال را اگر مطلق بگیریم، با نهی کردن رسول گرامی از کشتن زنان، کودکان و کهن سالان، در تناقص میشود.

6.      اگر کشتن کفار و مشرکین مطلقا جایز باشد، به دلیل کافر بودن و مشرك بودن آنها، باید اکراه در دین جایز باشد، با آن که اکراه در دین با نصوص آیات محکمه قرآن و معامله حضرت محمد با غیر مسلمانان، ممنوع است.

7.      متوسل شدن به فسخ در صورتی است که بین آیاتی که به طور مطلق دستور قتال می دهد و آیاتی که در صورت اعتدا دستور قتال میدهد، در تعارض باشند، در حالی که بین این دو دسته آیات تعارضی وجود ندارد، و هر دو دسته در حکم واحد و غرض واحد قابل جمع هستند، و این آیات، آیات محکمات هستند، یعنی آیاتی که به عفو وگذشت دستور می دهند، حکمت و اخلاق عالی مسلمانان را در معامله کردن با غیر شان، مقرر می دارند، زیرا آیات عفو و گذشت، در مواردي است که پیامبر گرامی اسلام قدرت بر انتقام گیري از دشمنان خود داشت، ولی در عین حال، روش نیکو، با حکمت و موعظه حسنه و جدال احسن را پیش گرفت، تا مردم را به حقیقت دعوت خود آشنا نماید.

 اما حکمی که از آیات قتال به دست می آید، به حسب آنچه در سبب نزول آن ها وارد شده است، معین می شود؛ مثلاً در آیه 39 و 40 سوره حج که می فرماید: «اذن الذین یقاتلون با تمم ظلموا...»، یعنی براي کسانی که مظلومانه مورد تهاجم و کشتار قرار داده شده و  بدون حق از سرزمین شان بیرون شده، اذن قتال داده شده است و...، فقط اذن به جهاد داده شده، پس از آن که ممنوع بود. آیات سوره بقره، براي بیان سبب قتال و پیکار و حدود گذاریی غایت آن است، و ان عدم فتنه است. سبب هر دو امر یکی است، یعنی دفع اعتدا و تجاوز بر مسلمانان، هرگاه دشمن از تجاوز دست کشید، متارکه جنگ واجب است. و در آیات انقال و توبه، مسلمانان براي قتال باکفار تشویق شده است، اما این در حالی است که کفار با مسلمانان، حالت ستیز و جنگ را داشته باشد، و نیز در این ایات بیان شده که مشرکان، پیمان ندارند، پس همین که پیمان خود را شکستند و براي جنگ با مسلمانان آماده شدند، جنگ با آنان واجب می شود. 

اما این آیه که می فرمود: با کافران همجوار تان بجنگید و از آنها زهر چشم بگیرید[84]. این براي بیان سبب قتال و رهنمایی حالت جنگ است؛ یعنی در هنگامی که آتش جنگ شعلهور میشود و کفار نسبت به مسلمانان حالت جنگی پیدا میکنند، با غلظت و شدت با دشمنان نزدیک خود جنگ را شروع کنید، و آن گهی به قاعده الاقرب و فالا قرب[85]

اما قول خداوند که فرمود: با همه مشرکان بجنگید، چنانچه با همه شما می جنگند، در این آیه، جز از قاعده عمومی که در سوره بقره است، بیان میفرماید، یعنی اگر این وصف در مورد مشرکین تحقیق یافت و به قتال همه شما مسلمانان بر خواست، با آنها معامله به مثل کنید تا شما را در ضعف قرار ندهند، و این طمع را از شما نداشته باشد که از دین خود برگردید[86]

قول خداوند که فرمود: «با کسانی که از اهل کتابند ولی با خداوند و روز قیامت ایمان نمیآورند، آنچه را که خدا و رسولاش حرام کرده، حرام نمیدانند و به دین حق نمیگروند ،پیکار کنید تا با حالت خواري با دست خود جزیه بپردازند»[87]

این آیه دلیل شده نمیتواند بر آن که مقاتله با کفار، به سبب کفر آنها است، بلکه در این آیه، قتال را محدود کرده به پرداختن جزیه، اگر کفریت، سبب قتال می بود باید جزیه از آن ها قبول نمیشد و تنها راه خلاصی از جنگ این بود که مسلمانان شوند[88].   

ب) دسته دوم از آیاتی که پیروان قول اول به آنها استدلال کردهاند، آیاتی است که از طرح دوستی با کفار نهی کردهاند، مانند قول خداوند: «لایتخذ المومون الکافرین اولیا من دون المومین»[89] یعنی باید مومنان به غیر از برادران مومن خود، کافران را به دوستی نگیرند، و نیر قول خداوند: «یا الها الذین اموا الا تخذو الیهود و النصاري اولیا بعضهم اولیا بعض و من یتولهم منکم فانه مهم...»[90]

ترجمه: اي کسانی که ایمان آوردهاید، یهود و نصارا را دوستان خود اتخاذ نکنید، بعض آن ها دوستان بعض دیگراند، وکسی از شما اگر آنان را به دوستی بگیرد، جز آنان خواهد بود. 

و نیز: «یاایها الذین لا تتخذو اعدوي و عددکم اولیا تلعون الیهم با لموده...»[91]

ترجمه: اي کسانی که ایمان آوردهاید، دشمن من و دشمنی خود را به عنوان دوستان خود اتخاذ نکنید، با آنان طرح دوستی مریزید... 

رد این دلایل 

این دلایل نیز مردود است؛ یعنی قبول است که این آیات از دوستی با کفار نهی کرده اند ،ولی موارد آنان جاهاي است که علیه مسلمانان با آنان دوستی و یاري شود. اما دوستی با آنان، به معناي رفتار مسالمت آمیز، معامله نیکو و داد و گرفت و تبادل منافع، جایز است، به دلیل جواز تزویج یا زنا اهل کتاب و نیکویی و احسان و دید و بازدید با آنان، تا زمانی که با مسلمانان جنگ را اغاز نکنند و تعدي ننمایند[92]

و نیز احسان و رفتار نیکو با کفار روا است، به دلیل قول خداوند تعالی: «لاینهاکم اﷲ عن   الذین لم یقاتلوکم فی الذین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقطوا العهم ان اﷲ یحب المقطین»[93].  

ترجمه: خداوند شما را منع نکرده که در مورد کسانی که با شما جنگ دینی ندارند و شما را از دیارتان بیرون نکرده اند، احسان و نیکویی کنید و با آنان به عدالت رفتار نمایند، به درستی که خداوند عدالت خواهان را دوست می دارد. 

استدلال به سنت نبوي  

این دسته از فقها در مورد آنکه اصل، در معامله با کفار، جنگ است، به سنت استدلال کرده اند قرار آتی: 

الف) پیامرص فرمود: «دستور داده شدهام که با کافران جنگ کنم تا «لا اﷲ اله اﷲ» بگویند، و کسی که آن را گفت از ناحیه من، جان و مال او در امان است و حساب او نزد خدا است»[94]

ب) نیز آن حضرت فرمود: «در استانه قیامت با شمشیر مبعوث شدهام، تا خداي واحد پرستنده شود و شریکی براي او نباشد، خداوند روزیی مرا زیر سایه نیزه من قرار داده است، ذلت و خواري از آن کسانی است که دستور مرا مخالفت میکند، هر کسی خود را به قومی همانند سازد، از آن قوم است[95]

ج) و نیز فرمود: «اقتلوا شیوخ المشرکین و استحیوا شرخهم»[96] یعنی پیرمردان مشرکین را بکشید و جوانان شان را زنده نگهدارید. 

د) روایت شده که حضرت نبی در سال فتح مکه داخل شهر مکه شد و کلاه خود بر سر داشت، وقتی کلاه خود را از سر خود برداشت، مردي آمد و گفت، ابن خطل خود را به پرده کعبه آویزان کرده است، حضرت فرمود، او را بکشید. (ابن خطل که نام اش قیس بوده، دو کنیز آوازه خوان داشت و آنان به دستور ابن خطل در هجو رسول اﷲ آواز میخواندند ،پیامبرص خون او را هدر اعلام کرده و ابویزه اسلمی او را کشت). 

 

کیفیت استدلال 

در حدیث اول (شماره الف) حضرت پیامبر اسلام به غرض وغایت مشروعیت قتال تصریح کرده است، و آن داخل شدن کفار است به اسلام، چون حتا براي عنایت میآید. (نتیجه آن که محض کافر بودن سبب مشروعیت جنگ است).

 در حدیث دوم (شماره ب) تصریح کرده که شمشیر از عمدهترین وسایل نشر اسلام است و مقام اول را دارد، تا آن که وحدانیت خداوند استقرار یابد. 

در حدیث سوم (شماره د) تاکید کرده که کافر بودن، باعث بر قتل کفار است، ورنه چرا دستور به کشتن شیوخ مشرکین میدهد، در حالی که از آنها توقع نمیرود که تجاوز کرده و به جنگ آغاز کنند. 

در حدیث چهارم (شماره ج) نیز کفریت، سبب هدر بودن خون ابن اخطل شده است[97].  

این دلایل مردود است 

حدیث اول که گفت «امرت ان اقاتل الناس حتا یقول لا اله الااﷲ...» دلیل براي ادعاي آنان شده نمیتواند؛ زیرا منظور از «ناس» که در حدیث آمده است، مشرکین عرب خصوصاً مشرکین اهل مکه است95، و این مطلب اتفاقی و اجتماعی است؛ براي آن که آنان براي قتل پیامبرص تصمیم گرفته بودند؛ چنانچه در حدیث دیگر به این نقطه آمده است که: «امرت ان اقاتل المشرکین» پس از قبیل ذکر عام (ناس) و اراده خاص است (مشرکین)، پس این قتال مخصوص به طایفه خاص است، براي دفع شرارت و تجاوز آنها، نه براي آن که جهاد براي دعوت به اسلام باشد. و معناي حدیث این نیست که من مامور شدم با همه کفار جنگ کنم تا لااله اﷲ بگویند؛ زیرا خلاف نص و اجماع است و پیامبر اسلام هرگز این کار را نکرد. چنانچه حدیث به لفظ «اقاتل» آمده که دلالت می کند بر مشارکت در قتال؛

(یعنی چون مشرکین عرب با من سرجنگ دارند، با آن ها جنگ میکنم) 

 حدیث دومی که میگفت: «بعثت بین یدي الساعد با لسیف حتا بعید اﷲ و حده لا شریک به شی...» من با شمشیر معبوث شدهام تا تنها خدا عبادت شود و شریکی براي او نباشد...، نیز دلیل شده نمیتواند؛ زیرا این حدیث براي اهمیت جهاد و حمایت دعوت آمده است؛ براي آن که نیرومندي مسلمانان و حمایت آنان از نقشه و تجاوز دشمنان ضروري بود؛ دشمنانی که از نشر دعوت اسلامی ممانعت میکردند. 

پس معناي این حدیث این است که من معبوث شدهام تا در راه خدا و در مقابل کسانی که از نشر دعوت من ممانعت میکنند، قتال کنم، تا شرك و پرستش بت ذلیل شود و به احکام دین ملتزم شوند، و روزي من از غنیمت به حسب آن چه در قانون شرع در جنگ مقرر شده است در سایه جهاد است.  

در حدیث سوم که گفت: شیوح مشرکین را بکشید و...، نیز دلیل بر مدعاي آنان شده نمی   تواند؛ زیرا منظور از (شیوخ) که در حدیث آمده است، کسانی نیستند که به کلی توان جنگ را نداشته باشند، چنانچه اینها فهمیده اند، بلکه (شیخ) نزد آبادي از اهل لغت بر کسانی اطلاق میشود که پنجاه سال از عمر خود را تمام کرده باشد. و کسی که در چنین سنی باشد، صاحب درایت و راي و خبره است که بیشتر از جوانان که در جنگ شرکت کنند از آن بهره مند نیستند. پس منظور رسول اﷲ از شیوخ، کسانی است که با تدبیر وراي در جنگ اشتراك مینمایند، بنابراین دستور به قتال آنها به سبب دفع حمله و نقشه و تجاوز آنها است، نه به سبب کفر شان؛ چون شیخی که به خاطر ضعف کشته نمیشود، شیخ فانی گفته میشود، چنانچه در حدیث انس آمده است که: «ولا تقتلوا شیخا فانیا». 

و حدیث چهارم نیز دلیل بر مدعاي آنان شده نمیتواند، به دلیل آن که ابن خطل و غیر او اگر در روز فتح مهدور الدم اعلام شده، به خاطر کفریت او نبوده، بلکه سبب دیگري داشته است؛ زیرا رسول خداص با کفار مکه پس از پیروز معامله نیک کرده، پس داستان ابن خطل را نباید عمومیت داد به همه کفار. 

 

دلیل عقلی براي این دسته از فقها 

این دسته از فقها بر مدعاي شان که نفس کفر، سبب قتال کافران است، استدلال عقلی کرده اند به این گونه که: کسانی که به سوي اسلام به وجه صحیح و برهانهاي عقلی دعوت شده اند، دیگر عذري براي شان باقی نمی ماند که به دین شان باقی بمانند؛ زیرا خداوند دلایل قاطع بر وجود و وحدانیت خود و صدق رسولاش (محمدص) اقامه کرده است، وقتی دعوت به حکمت و موعظه حسنه نفع بخشد، جز قتال راه دیگري باقی نمی ماند، تا جامعه اسلامی از خطر گمراهی نجات یابد، مانند آن که عضو بیمار را که راه علاج ندارد، باید با نیشتر از پیکر جدا کرد. 

رد این دلیل 

این دلیل نیز مردود میشود به آن که وادار کردن مردم را براي قبول اسلام از روي جبر و قهر، با نصوص کتاب خدا و با طبعیت بشریت مغایرت دارد؛ زیرا در قرآن آیاتی زیادي است که بر آن که اکراه در دین روا نیست مانند: «لا اکراه فی الدین...» یعنی در دین اکراه واجب نیست. و «فمن شاه فلیو من و من شا فللفی» یعنی هر که میخواهد ایمان بیاورد و هر که می خواهد کافر شود: «افانت تکره الناس حتا یکونوا مومنین» یعنی آیا تو مردم را اکراه میکنی تا مومن شوند؟ (استفهام انکاري).

این آیات، محکمه و غیر منسوخه است، و نیز اکراه در دین با طبیعت دین نمیسازد؛ زیرا اعتقاد به اسلام، عمل قلبی است که با اختیار باید باشد و از راه اجبار ممکن نیست؛ زیرا اگر پذیرفتن دین اجباري باشد، مردم به آن ظاهراً ایمان میآورند ولی در باطن کافرند مانند منافقین. 

 


 

منابع و پانویس 

1.      مورخان ضمن تحقیق و بررسی در تاریخ پنج هزار ساله اخیر بشر (از سپیده دم پیدایش خط) دریافته اند که بیش 14500 جنگ در کره خاکی زمین میان آدمیان در گرفته است، و به از میان رفتن چهل ملیارد انسان منتهی شده است. و در طی پنج هزار سال، کمتر از سیصد سال صلح برقرار بوده است. در قاره اورپایی به تنهایی در قرن هفدهم 14,5 ملیون نفر از دست داد، و در قرن هجدهم میزان تلفات انسانی، به 5,5 میلیون نفر و در قرن نوزدهم ،9 میلیون انسان و 260 ملیارد دالر خسارات مالی، و در جنگ جهانی دوم ،17 ملیون سرباز ،34 میلیون غیر نظامی نابود شده و هزینه ها و خسارات، به طور تصاعد نجومی، به 3300 ملیارد دالر رسید (دایره المعارف بزرك نو ج 3 ص 2193 فاقد الاعضا 20 ملیون نفر، سقط جنین 12 ملیون، تخریب مکاتب متوسط و لیسه ،130 واحد و تخریب دانشگاه ،6 واحد، تنها در انگلستان یک ملیون نفر از چشم مصنوعی استفاده می کردند و شوروي از امریکا، چهار ملیون پاي مصنوي در خواست کرد.

و خسارات جنگ جهانی اول در طول 1565 روز، بودجه نظامی ،219 ملیارد دالر، خسارت مالی ،278 ملیارد دالر ،تلفات جانی ،9 ملیون نفر. (دشمنان بشر، ص 18- 19، به نقل از تاریخ جنگ جهانی دوم، سپهبد نخجوانی، ص 71 ورزو نامه اطلاعات ،19/9/1339 

2.      نگاه: النظریه العامه لحقوق الانسان، ص 120- 126، و حقوق الانسان فی الاسلام، ز-ط.

3.      نگاه: حقوق الانسان فی العام المعا امعاصر ،15/45/ و النظریه العامه لحقوق الانسان، ص 97/124، و حقوق الانسان نحو مدخل الی و علی ثقافی، ص 17-21؛ و حقوق الانسان، ص 12/8

4.      نگاه: النظریه العامه لحقوق الانسان، ص 83؛ حقوق الانسان وقت الحرب بین الشریقه الاسلامیه و القانون الدولی، د مصطفی زلمی مجموعه ابحاث العلمیه ،25؛ و حمایه حق الحیاث فظ اشریقه الاسلامیه، د جایز ابراهیم الراوي؛ الاسلام الیوم، ع 3، ص 23- 24.

5.      نگاه: النظریه العامه حقوق الانسان، ص 85.

6.      نگاه: حقوق الانسان نحو مدخل الی وعی ثقافی، ص 125، 178

7.      نگاه: حمایت المدبیین فی زمن الزاعات المسلحه، ص 2.

8.      نگاه: تاج العروص، ج 22ص 238246. مفردات الفاظ القران، ص 798، ماده (نزع)

9.      نگاه الصحاح، ج 2 ص 402، و المغرب فی ترتیب المغرب، ج 1 ص 170171 و المطلع علی ابواب المقنع، ج 1 ص 209، ماده چهار.

10.   لسان العرب، ج 2 ص396، ماده چهار و نگاه: مصباح المنیر، ص 43- 44، ماده چهارم.

11.   مفردات الفاظ القران، ص 208، ماده (جهد)

12.   بدایع الصنایع، ج 7 ص 157.

13.   کفایه الطالب، ج 2 ص 3-4

14.   فتوحات الوهاب بتوضیح شرح هنج الطلاب، ج 5 ص 179.

15.   دقایق اولی النهی شرح المنتهی، ج 1 ص 617

16.   نگاه: اثار الحرب، ص 3435، نقلاً عن نظام العام و الامم، ج 2 ص 415

17.   نگاه: اداب الحرب، ص 16، و اثار الحرب، ص 35.

18.   ماده 2 توافقنامه اول، دوم، سوم و چهارم ژنف، سال 1949-  م

19.   احترام قانون بین المللی بشر، ص 13.

20.   نگاه: دراسته حول اتصانون الدولی الانسانی و القانون الدولی محقوق الانسان، ص 7075.

21.   نگاه: النظریه العامه للقانون الدولی الانسانی، ص 11، و نحو تعریف واحدللنزاع المسلح فی القانون الدولی الانسانی ،صجمین ج ستیوارت.

22.   نحو تعریف واحد للنزاع المسلح فی القانون الدولی الانسانی، جیمس ج ستیوارت.

23.   الصحاح، ج 4 ص 1375، ماده حول

24.   لسان العربف ج 3 ص 402.

25.   بعجم مصطلحات القانونیه، ص 673.

26.   قضایا نقهیه فی العلاقات الدولیه حال الحرب، ص 217- 218.

27.   نگاه: تحیر الفاظ النبیه، ج 1 ص 83؛ المطلع علی ایواب المقنع، ج 1 ص 376؛ لسان العرب، ج 3 ص 99- 100؛ مصباح المنیر، ص 49 و تاج العروس، ج 2 ص 249، ماده (حرب).

28.   قرآن کریم، سوره انفال 57.

29.   قرآن کریم، سوره محمد/4.

30.   نگاه: الجامع الاحکام القران، ج 16 ص 228229؛ تغیر جلال الدین، ج 1 ص 673، التمرین، ج 9 ص 148، ترجمه: مولی همدانی.

31.   المعجم الوسیط، ج 1 ص 164.

32.   نگاه: الصحاح، ج 1 ص 96؛ لسان العرب، ج 3 ص 100101ماده (حرب)

33.   نگاه: قواعد الحرب، ص 43 و اداب الحرب ،56.

34.   مبادي القانون الدولی العام، ص 486.

35.   نگاه: قانون الدولی العام فی اسلم و الحراب، ص 439- 440و مبادي القانون الاولی العام، ص 486.

36.   نگاه: اثار الحرب، ص 37.

37.   نگاه: اداب الحرب، ص 71.

38.   نگاه: اثار الحرب، ص 27- 40 و اداب الحرب، ص 69- 72؛ تعریف الجهاد و مجالات، عبدالرحمن جنکه المیدانی ،مجله کلیه اشریعه و الادراسات الاسلامیه، جامعه ام القران ،6، ع.

39.   نگاه: العین، ج 7 ص 422- 423؛ و الصحاح، ح3 ص 945 و سال العرب، ج 2 ص 112113، ماده (ربط)

40.   فتح القدیر، ابن الهمام، ج 5 ص 432؛ حاشیه رد المحتار علی الدر المختار، ج 6 ص 193.

41.   نگاه: الصحاح، ج 2 ص 593- 594، ماده (سیر) و السان العرب، ج 6 ص 454.

42.   نگاه: انیس الفقها، فی تعریف الانصاط المتداولیه بین الفقها، ج 1 ص 181؛ المصباح المنیر، ص 114 ماده سیر.

43.   بدایع الصنایع، ج 7 ص 157 و انیس القهار فی تعریف الا نقاط المداوله بین النقها، ج 1 ص 182.

44.   نگاه: جهاد و حقوق بین المللی عمومی در اسلام، ص 94.                     109 

45.   نگاه: العین، ج 4 ص 433- 434، و الزاهر فی غریب الفاط، الشافعی، ج 1 ص 284، و الصحاح، ج 5 ص 1946، غزا و مفردات الفاظ القرآن،ص 606، ماده غزا و لسان العرب، ج 10 ص 66- 67 ماده غزا

46.   نگاه: الجهاد و الحقوق الدولیه العامه فی الاسلام، ص 94- 95- 98

47.   نگاه: اداب الحرب، ص 89- 90

48.   معجم الفروق اللغویه، ج 1 ص 384

49.   قرآن کریم، سوره بقره 193.

50.   قرآن کریم، سوره بقره 190

51.   محاس التاویل، ج 2 ص 96.

52.   نگاه: المبسوط، ج 10 ص 2؛ الام، ج 5 ص 367.

53.   قرآن کریم، سوره مائده 13.

54.   قرآن کریم، سوره فصلت 34

55.   تفسیر المیزان، ج 17 ص 594- 595.

56.   المستداك علی الصحیحن، ج 2 ص 76؛ سنن کریی، ج 9 ص 11.

57.   قرآن کریم، سوره حج 39- 40.

58.   تفسیر ایمران، ج 14 ص 544545.

59.   الجامع الاحکام القرآن، ج 2 ص 347 و تفسیر القرآن المعظم، ج 3 ص 226

60.   قرآن کریم، سوره بقره 190.

61.   قرآن کریم، سوره بقره 194.

62.   تفسیر المیزانی، ج 2 ص 88- 89.

63.   نگاه: تفسیر القران المعظم، ج 1 ص 227.

64.   قرآن کریم، سوره توبه 36.

65.   قرآن کریم، سوره بقره 193.

66.   صحیح تجاري، ج 2 ص 507 و صحیح مسلم، ج  ص.

67.   نگاه: حاشیه رد المحتار علی در المختار، ج 6 ص 196، قواعد الحراب، ص 54- 62، آداب الحرب، ص 104113 و فقه الجهاد، ص 15- 16.

68.   مانند اخلی، در (آثار الحرب ص 13) و رشید رضا (در تفسیر القرآن الکریم، ج 2 ص 170) و...

69.   ازین جلمه است، محد ابوزهر در (اسلامات الدولیه فی الاسلام ص 289)

70.   نگاه: شرح کتاب السیر الکبیر، ج 5 ص 345، مبسوط، ج 1 ص 763، بدایع الصنایع، ج 7 ص 169- 179، الهدایه ،ج 2 135.

71.   مانند سید قطب در (فی ظلال القراي، ج 3 ص 1545- 1548 و...

72.   مانند مجد ابوزهره در (العلاقات الدولیه فی الاسلام، ص 52 و زحیلی در (اثار الحرب، ص 106)

73.   البسوط، ج 12 ص 41.

74.   مانند بوطی در (الجهاد فی الاسلام، ص 106) و...

75.   قرآن کریم، سوره توبه/ 163

76.   قرآن کریم، سوره توبه 5

77.   قرآن کریم، سوره بقره 93

78.   قرآن کریم، سورهتوبه 36.

79.   قرآن کریم، سوره 29.

80.   نگاه: الهدایه، ج 2 ص 135، و فتح القدیر ابن الهمام، ج 5 ص 441.

81.   نگاه: الجامع الاحکام القرآن، ج 2 ص 17 18 و...

82.   نسخ، در نعت معانی زیادي دارد، مانند ابطال، تبدیل، ازاله و.. و در اصطلاح، نسخ، عبارت است از خطایی که دلالت می کند بر ارتقاع حکمی که توسط خطاب متقدم ثابت است، به قسمی که اگر خطاب دوم نبود، حکم ثابت با خطاب متقدم ماندگار بود. (نگاه: لسان العرب، ج 14 ص 121، و ارشاد العحول، ج 1 ص 312. (نسخ در حقیقت ،پایان یافتن مدت حکم اولی است، و خطاب دومی اعلام است به آن که مدت حکم ناشی از خطاب اولی پایان یافته است، و آن حکم در واقع موقت بوده است. (مترجم)

83.   نگاه: الموسوعه الفقه الاسلامی المعاصر، ج 5 ص 53.

84.   قرآن کریم، سوره بقره 190.

85.   نگاه: الرهان فی اصول الفقه، ج 1 ص 288، المحصول، ج 3 ص 214221؛ و الاحکام، آمدي، ج 3 ص 6-10.

86.   نگاه: الجهاد فی الاسلام، ص 59.

87.   قرآن کریم، سوره بقره  90 و مائده 87.

88.   قرآن کریم، سوره اعراف 55.

89.   قرآن کریم، سوره ونس 74.

90.   قرآن کریم، سوره توبه 36.

91.   قرآن کریم، سوره توبه. 123.

92.   نگاه: فتح القدیر، الشوکانی، ج 2 ص 417.

93.   نگاه: اثار الحرب، ص 113- 120.

94.   قرآن کریم، سوره توبه 29 

 



[1] نگاه: حقوق الانسان فی العام المعا امعاصر ،15/45/ و النظریه العامه لحقوق الانسان، ص 97/124، و حقوق الانسان نحو مدخل الی و علی ثقافی، ص 17-21؛ و حقوق الانسان، ص 12/8

 

[2] نگاه: النظریه العامه لحقوق الانسان، ص 83؛ حقوق الانسان وقت الحرب بین الشریقه الاسلامیه و القانون الدولی، د مصطفی زلمی مجموعه ابحاث العلمیه ،25؛ و حمایه حق الحیاث فظ اشریقه الاسلامیه، د جایز ابراهیم الراوي؛ الاسلام الیوم، ع 3، ص 23- 24.

[3] نگاه: النظریه العامه حقوق الانسان، ص 85.

[4] نگاه: حقوق الانسان نحو مدخل الی وعی ثقافی، ص 125، 178

[5] نگاه: حمایت المدبیین فی زمن الزاعات المسلحه، ص 2.

[6] نگاه: تاج العروص، ج 22ص 238246. مفردات الفاظ القران، ص 798، ماده (نزع)

[7] نگاه الصحاح، ج 2 ص 402، و المغرب فی ترتیب المغرب، ج 1 ص 170171 و المطلع علی ابواب المقنع، ج 1 ص 209، ماده چهار.

[8] بدایع الصنایع، ج 7 ص 157.

[9] کفایه الطالب، ج 2 ص 3-4

[10] فتوحات الوهاب بتوضیح شرح هنج الطلاب، ج 5 ص 179.

[11] دقایق اولی النهی شرح المنتهی، ج 1 ص 617

[12] نگاه: اثار الحرب، ص 3435، نقلاً عن نظام العام و الامم، ج 2 ص 415

[13] نگاه: اداب الحرب، ص 16، و اثار الحرب، ص 35.

[14] ماده 2 توافقنامه اول، دوم، سوم و چهارم ژنف، سال 1949-  م

[15] احترام قانون بین المللی بشر، ص 13.

[16] نگاه: دراسته حول اتصانون الدولی الانسانی و القانون الدولی محقوق الانسان، ص 7075

[17] نگاه: النظریه العامه للقانون الدولی الانسانی، ص 11، و نحو تعریف واحدللنزاع المسلح فی القانون الدولی الانسانی ،صجمین ج ستیوارت.

[18] نحو تعریف واحد للنزاع المسلح فی القانون الدولی الانسانی، جیمس ج ستیوارت.

[19] الصحاح، ج 4 ص 1375، ماده حول

[20] لسان العربف ج 3 ص 402.

[21] بعجم مصطلحات القانونیه، ص 673.

 

[22] قضایا نقهیه فی العلاقات الدولیه حال الحرب، ص 217- 218.

[23] نگاه: تحیر الفاظ النبیه، ج 1 ص 83؛ المطلع علی ایواب المقنع، ج 1 ص 376؛ لسان العرب، ج 3 ص 99- 100؛ مصباح المنیر، ص 49 و تاج العروس، ج 2 ص 249، ماده (حرب).

[24] قرآن کریم، سوره انفال 57.

[25] قرآن کریم، سوره محمد/4.

[26] نگاه: الجامع الاحکام القران، ج 16 ص 228229؛ تغیر جلال الدین، ج 1 ص 673، التمرین، ج 9 ص 148، ترجمه: مولی همدانی.

[27] المعجم الوسیط، ج 1 ص 164.

[28] نگاه: الصحاح، ج 1 ص 96؛ لسان العرب، ج 3 ص 100101ماده (حرب)

[29] نگاه: قواعد الحرب، ص 43 و اداب الحرب ،56.

[30] مبادي القانون الدولی العام، ص 486.

[31] نگاه: قانون الدولی العام فی اسلم و الحراب، ص 439- 440و مبادي القانون الاولی العام، ص 486.

[32] نگاه: اثار الحرب، ص 37.

[33] نگاه: اداب الحرب، ص 71.

[34] نگاه: اثار الحرب، ص 27- 40 و اداب الحرب، ص 69- 72؛ تعریف الجهاد و مجالات، عبدالرحمن جنکه المیدانی ،مجله کلیه اشریعه و الادراسات الاسلامیه، جامعه ام القران ،6، ع.

[35] نگاه: العین، ج 7 ص 422- 423؛ و الصحاح، ح3 ص 945 و سال العرب، ج 2 ص 112113، ماده (ربط)

[36] فتح القدیر، ابن الهمام، ج 5 ص 432؛ حاشیه رد المحتار علی الدر المختار، ج 6 ص 193.

[37] نگاه: الصحاح، ج 2 ص 593- 594، ماده (سیر) و السان العرب، ج 6 ص 454.

[38] نگاه: انیس الفقها، فی تعریف الانصاط المتداولیه بین الفقها، ج 1 ص 181؛ المصباح المنیر، ص 114 ماده سیر.

[39] نگاه: قواعد الحرب، ص 43 و اداب الحرب ،56.

[40] مبادي القانون الدولی العام، ص 486

[41] نگاه: قانون الدولی العام فی اسلم و الحراب، ص 439- 440و مبادي القانون الاولی العام، ص 486

[42] نگاه: اثار الحرب، ص 37

[43] نگاه: اداب الحرب، ص 71

[44] نگاه: اثار الحرب، ص 27- 40 و اداب الحرب، ص 69- 72؛ تعریف الجهاد و مجالات، عبدالرحمن جنکه المیدانی ،مجله کلیه اشریعه و الادراسات الاسلامیه، جامعه ام القران ،6، ع

[45] نگاه: العین، ج 7 ص 422- 423؛ و الصحاح، ح3 ص 945 و سال العرب، ج 2 ص 112113، ماده (ربط)

[46] فتح القدیر، ابن الهمام، ج 5 ص 432؛ حاشیه رد المحتار علی الدر المختار، ج 6 ص 193

[47] نگاه: الصحاح، ج 2 ص 593- 594، ماده (سیر) و السان العرب، ج 6 ص 454

[48] نگاه: انیس الفقها، فی تعریف الانصاط المتداولیه بین الفقها، ج 1 ص 181؛ المصباح المنیر، ص 114 ماده سیر

[49] بدایع الصنایع، ج 7 ص 157 و انیس القهار فی تعریف الا نقاط المداوله بین النقها، ج 1 ص 182

[50] نگاه: جهاد و حقوق بین المللی عمومی در اسلام، ص 94.

[51] نگاه: العین، ج 4 ص 433- 434، و الزاهر فی غریب الفاط، الشافعی، ج 1 ص 284، و الصحاح، ج 5 ص 1946، غزا و مفردات الفاظ القرآن،ص 606، ماده غزا و لسان العرب، ج 10 ص 66- 67 ماده غزا

[52] نگاه: الجهاد و الحقوق الدولیه العامه فی الاسلام، ص 94- 95- 98

[53] نگاه: اداب الحرب، ص 89- 90

[54] معجم الفروق اللغویه، ج 1 ص 384

[55] قرآن کریم، سوره بقره 193

[56] قرآن کریم، سوره بقره 190

[57] محاس التاویل، ج 2 ص 96

[58] قرآن کریم، سوره مائده 13.

[59] قرآن کریم، سوره فصلت 34

[60] تفسیر المیزان، ج 17 ص 594- 595.

[61] المستداك علی الصحیحن، ج 2 ص 76؛ سنن کریی، ج 9 ص 11.

[62] قرآن کریم، سوره حج 39- 40.

[63] تفسیر ایمران، ج 14 ص 544545

[64] الجامع الاحکام القرآن، ج 2 ص 347 و تفسیر القرآن المعظم، ج 3 ص 226

[65] قرآن کریم، سوره بقره 190.

[66] تفسیر المیزانی، ج 2 ص 88- 89.

[67] نگاه: تفسیر القران المعظم، ج 1 ص 227

[68] قرآن کریم، سوره توبه 36

[69] قرآن کریم، سوره بقره 193

[70] صحیح تجاري، ج 2 ص 507 و صحیح مسلم، ج  ص

[71] نگاه: حاشیه رد المحتار علی در المختار، ج 6 ص 196، قواعد الحراب، ص 54- 62، آداب الحرب، ص 104113 و فقه الجهاد، ص 15- 16.

[72] مانند اخلی، در (آثار الحرب ص 13) و رشید رضا (در تفسیر القرآن الکریم، ج 2 ص 170) و...

[73] ازین جلمه است، محد ابوزهر در (اسلامات الدولیه فی الاسلام ص 289)

[74] نگاه: شرح کتاب السیر الکبیر، ج 5 ص 345، مبسوط، ج 1 ص 763، بدایع الصنایع، ج 7 ص 169- 179، الهدایه ،ج 2 135

[75] مانند سید قطب در (فی ظلال القراي، ج 3 ص 1545- 1548 و...

[76] البسوط، ج 12 ص 41

[77] مانند بوطی در (الجهاد فی الاسلام، ص 106) و...

[78] قرآن کریم، سوره توبه/ 163

[79] قرآن کریم، سوره توبه 5

[80] قرآن کریم، سوره بقره 93

[81] قرآن کریم، سورهتوبه 36.

[82] قرآن کریم، سوره 29

[83] نگاه: الهدایه، ج 2 ص 135، و فتح القدیر ابن الهمام، ج 5 ص 441

[84] نگاه: الجامع الاحکام القرآن، ج 2 ص 17 18 و...

[85] نسخ، در نعت معانی زیادي دارد، مانند ابطال، تبدیل، ازاله و.. و در اصطلاح، نسخ، عبارت است از خطایی که دلالت می کند بر ارتقاع حکمی که توسط خطاب متقدم ثابت است، به قسمی که اگر خطاب دوم نبود، حکم ثابت با خطاب متقدم ماندگار بود. (نگاه: لسان العرب، ج 14 ص 121، و ارشاد العحول، ج 1 ص 312. (نسخ در حقیقت ،پایان یافتن مدت حکم اولی است، و خطاب دومی اعلام است به آن که مدت حکم ناشی از خطاب اولی پایان یافته است، و آن حکم در واقع موقت بوده است. (مترجم)

[86] نگاه: الموسوعه الفقه الاسلامی المعاصر، ج 5 ص 53.

[87] قرآن کریم، سوره بقره 190

[88] نگاه: الرهان فی اصول الفقه، ج 1 ص 288، المحصول، ج 3 ص 214221؛ و الاحکام، آمدي، ج 3 ص 6-10

[89] نگاه: الجهاد فی الاسلام، ص 59

[90] قرآن کریم، سوره بقره  90 و مائده 87.

[91] قرآن کریم، سوره اعراف 55

[92] قرآن کریم، سوره ونس 74

[93] قرآن کریم، سوره توبه 36

[94] قرآن کریم، سوره توبه. 123

[95] نگاه: فتح القدیر، الشوکانی، ج 2 ص 417.

[96] نگاه: اثار الحرب، ص 113- 120

[97] قرآن کریم، سوره توبه 29  

...

جهت تماس به شماره های ذیر در تماس شوید

+93 0786590059
+93 0786590059
+93 0786590059
+93 0786590059